سلوک گاهی در رفتن است گاهی در ماندن.
سفر گاهی آفاقی است، گاهی انفسی.
باید مدام مسافر بود اما نه همیشه از شهری به شهری که شاید از دمی به دمی در اقلیم سینه در حوالی دل.
این روزها خانه، خانقاه سالکان است. باید چله ای نشست به اندیشیدن، به بازخوانی خویش، به فهمیدن آنچه نامش زندگی ست.
مجال عارف شدن است، فرصت اعتکاف؛ اگر قدرش دانسته شود.
شاید روزی که از غارهایمان به در آییم، آیه ای نازل شود برای آن قوم پر شکایتِ گریان که از بیم بیماری به خانه هایشان خزیدند اما بیرون که آمدند عارفانی شاکر بودند، روشن ضمیر که زندگی را می فهمیدند و دم را غنیمت می شمردند و شادی می ورزیدند.
به خانه ات برو!
امروز تو هشتمین آن هفت نفری، یاری از یاران غار، مصاحب اصحاب کهف.
بیرون که آمدی اما بیدار باش!
باشد که بیماری برود و بیداری شفایمان بشود.
درباره این سایت